سبیل چخماقی، طنزنویس، عاشق لرستان، مکتبخانه طنز. اینها تگهایی هستند که همه یک نفر را به یاد میآورند. کسی که از چهرههای مطرح طنز خبری است و در انواع مختلف مدیا را تجربه کرده است.
روزنامهنگاری و نویسندگی و شاعری در حوزه طنز برای مطبوعات و خبرگزاریها، تهیهکنندگی و کارگردانی برای رادیو و گاهی هم حضور در تلویزیون. «رضا ساکی» لرترین طنزنویس ایران. كسي كه مهمترین دغدغهاش یک نگرانی ملی است.
فکر میکند دغدغه اصلی این روزها باید محیطزیست باشد؛ چرا که خودمان داریم با دست خودمان کشور و مردم را بیچاره میکنیم.
برای همین است که این روزها یکی در میان نوشتههایش از لرستان و طبیعت میگوید. روزنامهنگار و طنزپرداز جوان و خوشذوق مهمان این هفته صفحه آخر است.
- طولانیترین روز زندگیتان کی بود؟ چرا به نظرتان اینقدر طولانی آمد؟
روزی که منتظر کارت پایان خدمت بودم، آن زمان سیستمها مکانیزه نبود و تمام یک روز طول کشید تا ما کارت بگیریم. هر لحظهاش یک روز گذشت.
- اگر آخرین بازمانده زمین باشید چه کار میکنید؟
سعی میکنم عشق و حال کنم. اول یک ماشین گرانقیمت پیدا میکنم باهاش دور بزنم، هر چه شیر در لبنیاتی هست را میبرم خالی میکنم در یک استخر در آن شیرجه میزنم، پول بانکها را تخلیه میکنم و بعد هم احتمالا چهار پنج تا هواپیما آتش میزنم. دست آخر هم با آن ماشینی که پیدا کردم یک سفر میروم اروپا که غرب را ندیده از دنیا نروم.
- میخواهید به سیاره دیگری سفر کنید. فقط میتوانید یک چیز با خودتان ببرید، چه چیزی را همراهتان برمیدارید؟ چرا؟
یک لیوان چای، چای نخورم سردرد میگیرم.
- اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و بفهمید صندوق دریافت مسیجهایتان در فیسبوک یا وایبر و... به صورت عمومی در آمده، چه کار میکنید؟ چیزی هست که بابت آن خیلی نگران شوید؟
ما روزنامهنگارها زندگی بیچاره پابلیکی داریم کلا! اگر یکی دو تا اتفاق غیرپابلیک هم در زندگی داشته باشم که عمومی شود، سعی میکنم راستش را بگویم که بد و خوب ما همینیم که هستیم.
در این حد که اختلاس کرده باشم کاری نکردم. از لحاظ مالی پاک زندگی کردم اما ممکن است در مورد کسی یا موضوعی اظهارنظری کرده باشم. اما در آن حدی نیست که نگرانش باشم. ما پابلیک زندگی کردیم و پابلیک هم از دنیا خواهیم رفت.
- یک دزد به ماشینتان دستبرد زده، ترجیح میدهید تلفن همراهتان را برده باشد یا ۱۰ میلیون تومان پول نقدی که توی داشبورد بود؟ چرا؟
اگر 10 میلیون تومان پول داشتم که اصلا الان اينجا نبودم که جواب شما را بدهم. بعد هم اصلا دل و جرأت ندارم 10 میلیون بگذارم داخل ماشین. اما من ترجیح میدهم ماشین را ببرد.
اگر موبایل من روزنامهنگار را ببرد، حس میکنم ورشکست شدهام. چون همه شماره تلفنهایم آنجاست. از طرفی ماشینم هم قیمتش از 10 میلیون کمتر است. دزدهای این دوره زمانه خیلی معرفت دارند.
مدارک و تلفن و پول را میگذارند بیرون و ماشین را میبرند. البته من کلا یک آب معدنی هم نمیگذارم داخل ماشین
- تا به حال شده به اساماسها یا ایمیلهای کسی دسترسی داشته باشید؟ آنها را خواندید؟ بعدش نظر متفاوتی راجع به آن فرد پیدا کردید؟
بله، دوستی دارم که همیشه ایمیل و فیسبوکش همه جا باز است اما من احساس میکنم این کار خیلی بیش از اندازه غیراخلاقی است. برای همین تا به حال نخواندمشان. میترسم اگر بخوانم همان بلا سرم بیاید. اصلا ضربالمثلی هست که میگوید ایمیل کسی را نخوان تا ایمیل تو را نخوانند.
- اگر به خاطر یک اظهارنظر شخصی در فضای مجازی مورد هجوم کاربران قرار بگیرید چه کار میکنید؟
کامنتها را پاک میکنم و بلاکشان میکنم. تعارف ندارم. البته از سبیلهای من میترسند و خیلی هجوم نمیآورند.
- اگر بخواهید با یک سلبریتی شام بخورید، چه کسی را انتخاب میکنید؟ چرا؟
این را بگویم که خیلی از سلبریتیها میآیند با من شام میخورند! اما دوست دارم با وودی آلن و هوشنگ مرادی کرمانی شام بخورم و ازشان به خاطر کارهاشان تشکر کنم. بعد از شام هم برایم سالاد بخرند و یک «خودگرفت» (سلفی) با هم میگیریم.
- اگر بخواهید فیلم زندگی یک نفر را بسازید، فیلم چه کسی را میسازید؟
عارف قزوینی، شیدایی این آدم و عاشقی و وطنپرست بودنش را دوست دارم. مدتی است که با زندگی عارف دمخور هستم و فکر میکنم اصول زندگیاش برای ساخت فیلم خیلی خوب باشد. بنده خدا او هم غریب افتاده زیر پای ابنسینا در همدان و کسی سراغش را نمیگیرد.
- باید به شما و یک نفر دیگر برای مدت طولانی دستبند بزنند. دوست دارید آن یک نفر، چه کسی باشد؟
مهم نیست چه کسی باشد، اما معروف باشد که به خاطر عکسهایی که از او میگیرند خانواده ما هم ما را ببینند.
- بهدردنخورترین اختراع بشر چه چیزی بوده است؟ چرا؟
ظروف تفلون، زندگیهایمان چپکی شده، ظرفهای روحی و مسی را گذاشتیم کنار. جاکنترلی هم خیلی اختراع مزخرفی است. آدم بالاخره کنترل را یک جایی میگذارد دیگر. پاشنهکش هم حتی. بمب اتم هم مزخرف است. البته من ترجیح میدهم بمب اتم بهام بخورد اما ظرف تفلون در زندگیام نباشد.
- دوست دارید به چه چالشی دعوت بشوید؟ چرا؟
به چالش آب یخ دعوت شدم اما نپذیرفتم. به چالش کتابخوانی دعوت شدم و کتابی را خواندم و در موردش هم نوشتم. دوست دارم به چالش «نفری صد هزار تومان به حساب رضا ساکی بریزید» دعوت شوم.
اما غیر از آن چالش کاشت درخت و بذر بلوط چیزی است که کم و بیش در منطقه خودمان ایجاد کردیم. چالش کممصرف کردن آب. چالش زود حمام رفتن و زود بیرون آمدن.
- اگر مجبور باشید بین یک اورانگاتون، ایگوانا، اسب آبی و زرافه یکی را به عنوان حیوان خانگی یک هفته نگه دارید، کدام را انتخاب میکنید؟
من پسر عمهام ایگوانا دارد و فکر کنم در خانه ما هم فقط همان جا شود. اسب آبی هم خوب است فقط باید حواسمان باشد رویمان ننشیند. مشکل اورانگاتون این است که هر کاری انجام میدهی یاد میگیرد.
هر یک نخ سیگاری که بکشی، باید به او هم بدهی. بعد میخواهی تلویزیون ببینی او میخواهد سریال ببیند. پس همان ایگوانا خوب است.
- تجربه اولین عشقتان چطور بود؟
خیلی قدیمی است. مال سوم و چهارم دبستان است و تنها چیزی که یادم است اینکه سعی میکردم از قضیه فرار کنم و آن قسمت از محل که خانهشان بود را میدویدم که تمام شود. تجربه مبهم و شیرینی بوده.
- آیا خوابی میبینید که چندین بار تکرار شده باشد؟ چه خوابی؟
خوابی است سوررئال و وحشتناک. اگر بین خوانندگان مجله روانکاو باشد همین نیمچه آبرویی هم که دارم از بین میرود! اما خوابی که این اواخر میبینیم، این است که یکی از نمرههای دبیرستان اشتباه است و دیپلم و لیسانس و فوقلیسانست همه غیرقانونی است. باید بروی امتحان دبیرستان را از اول بدهی.
- تا به حال اسمتان را در گوگل سرچ کردهاید؟ هر چند وقت یکبار این کار را میکنید؟
هر 10 روز یکبار. معمولا جستوجو میکنم، ببینم کدام خبرگزاری مطلب من را زده و اسمم را نزده. از این موضوع خیلی شاکی میشوم.
- میتوانید جایی/کسی/چیزی را نام ببرید که زندگیتان را به دو قسمت قبل و بعد تقسیم کرده باشد؟ قبلش چی فکر میکردید. بعدش چی؟
یک روایتی از مرحوم قیصر امینپور زندگی من را از این رو به آن رو کرد. نمیخواهم به اصل داستان اشاره کنم، اما ما در لری مثلی داریم که «اگر میخواهی عزیز شوی یا باید بمیری یا دور شوی.»
چیزی که من از آن خاطره یادگرفتم همین بود که آدم باید از یک چیزهایی بگذرد تا به چیزهای دیگر دست پیدا کند و من سال ۸۶ این را عملی کردم و اتفاق بزرگی در زندگیام افتاد.
- اگر الان بفهمید سرطان دارید چه حسی پیدا میکنید؟ اولین کاری که انجام میدهید چیست؟ چرا؟
همیشه در مواجهه با خبرهای اینچنینی قدم میزنم.
- به نظر شما آخرش چی میشه؟!
آخرش خیر است. حسم این است که بحث مهمی از آخرش اینجا اتفاق میافتد و پرسپولیس قهرمان میشود.
منبع:همشهري جوان
نظر شما